معنی جانور باتلاق
حل جدول
سوسمار
باتلاق
خلاب
باتلاق زایندهرود
گاوخونی
باتلاق زاینده رود
گاوخونی
مرداب و باتلاق
تالاب
خشکاندن آب باتلاق
زهکشی
زه کشی
لغت نامه دهخدا
باتلاق. (ترکی، اِ) کلمه ٔ ترکیست، بمعنی زمینی که آب بسیار همیشه آنرا گلناک دارد بدان حد که پای یا تن آدمی و ستور در آن فروشود. لجن زار. مرداب. زمین پر گل و لای که عبور کاروان از آن مشکل بود. (ناظم الاطباء). رجوع به باطلاق شود.
مترادف و متضاد زبان فارسی
باطلاق، گنداب، مرداب، منجلاب،
(متضاد) دریاچه
فرهنگ معین
فرهنگ عمید
زمین پرگلولای که عبور از آن دشوار است، آبگند، لجنزار، مرداب،
جانور
موجود زنده که قادر بر حرکت ارادی باشد، جاندار، ذیروح: جانور از نطفه میکند، شکر از نِی / برگِ تر از چوبِ خشک و چشمه ز خارا (سعدی۲: ۳۰۳)،
کِرم روده،
حشره، بهویژه حشرۀ موذی و گزنده،
حیوان: نمانَد جانور از وحش و طیر و ماهی و مور / که بر فلک نشد از بیمرادی افغانش (سعدی: ۱۱۳)،
[مجاز] شخص ستمگر، بیادب، موذی، یا بدجنس،
[قدیمی، مجاز] انسان: گفتم که جانور ز جهان خود نهایت است / گفتا پیمبر است نهایت ز جانور (ناصرخسرو۱: ۲۷۲)،
* جانور گویا: [مجاز] حیوان ناطق، انسان، آدمی،
* جانور دوپا: [مجاز] حیوان ناطق، انسان، آدمی،
فرهنگ فارسی هوشیار
ترکی مرداب آبگند ترکی مرداب
گویش مازندرانی
جانور، جانوران گوشت خوار و گربه سانان چون شیر و پلنگ، درنده...
معادل ابجد
794